|_.-'زخرف الهی'-._|

پیام های کوتاه
بایگانی

4 سالم بود که پدر و مادر عزیزتر از جانم {که برای سلامتی و عاقبت به خیریشون همیشه دعا می کنم،} من رو به مهد قرآن فرستادن؛ یعنی از اون موقع 22 سال می‌گذره.

«حیات طیبه» من از اونجا شکل گرفت و قرآن با گوشت و خون من آمیخته شد.

هر موقع دلم از این زخارف دنیایی می‌گرفت، تنها مأمن من همین زخرف الهی بود.

توی این فضای پر هرج و مرج وب، اصلاً دوست نداشتم قدم بگذارم. ولی نمی‌شد وارد نشم.

همه داشتن از ما جلو می زدن و تریبون یکی از دیگری دلرباتر.

قریب به هشت سال هست که وارد دانشگاه امام صادق شدم و از توفیقات بسیاری بهره بردم. اخیراً هم از رساله میان‌رشته‌ای‌ام دفاع کردم و امیدوارم خدا بهم توفیق بده تا این راه رو ادامه بدم.

خیلی دلم می خواست بعد از تحصیل در رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات یه کنج عزلتی پیدا کنم و برم توی لاک خودم. اما کنج عزلتی بهتر از کلام خدا ندیدم، که فرمود:

«إِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ اَلْفِتَنُ کَقِطَعِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ‏ بِالْقُرْآنِ» که اگر فتنه ها مانند «پرده‌های شب ظلمانی» {به هول و هراس شب دقت کنید!} به شما هجوم آوردند، «بروید» سراغ قرآن!

بیش از ده سال بود که جای یه همچین وبلاگی رو برای خودم خالی می دیدم.

رفقای خوبی هم توی وب دارم و به دوستی با این رفقا افتخار می کنم.

توی این برهوت گناه و معصیت بالأخره تصمیم گرفتم با نوای قاریان و اساتید خودم شبنم حیاتی به سبزه دل‌ها بزنم و خودم هم از صدای بلبلان زخرف الهی مست بشم و این شراب رو به جان شما هم عرضه کنم.

شاید بعضی جاها لازم شد و از تجارب دیگه خودم هم حرفی زدم، شاید هم توفیق نشد.

با قرآن مأنوس باشید.